در سراسر ماوراءالنهر یا سرزمینهای آسیای میانه، یعنی در جمهوریهای فعلی تاجیکستان، ازبکستان، ترکمنستان، قزاقستان و قرغیزستان؛ و نیز در بخشهایی از افغانستان و در میان همه اقوام، چه تاجیک و چه ازبک یا ترکمن، آیینی کهن و سنتی دیرینه وجود دارد که با نامهای گوناگونی و از جمله با نام «پیغمبر آشی» شناخته میشود.
در این آیین که از دیرباز در این نواحی رواج دارد؛ هنگامی که مرد یا زنی به سن شصت و سه سالگی میرسد، میگویند «فلانی به سال پیغمبرش رسید». به این مناسبت، نزدیکان آن شخص در بزرگداشت او جشن تولدی با مراسمی خاص بر پای میدارند. این مراسم ممکن است در نواحی گوناگون، اندک تفاوتهایی با یکدیگر داشته باشند.
در نواحی شهرسبز، کِشکرود و نَسَف در جنوب بخارا، هنگامی که شخصی به شصت و سومین سالروز تولد خود میرسد، نزدیکانش برای او جامهای نو و آراسته، به ویژه همراه با پیراهن سپیدِ بلند و تنبان سپید فراهم میسازند و با تشریفاتی بر او میپوشانند. پس از آن دستاری سپید بر سر و شانهاش میبندند و اگر زن باشد، چارقد سپیدی بر سرش میکنند. آنگاه از پنبه برای مردان ریش و سبیل انبوه و بزرگی درست کرده و بر چهره او مینشانند. حتی اگر او دارای ریش و سبیل هم باشد، باز هم میبایست به این شکل آذین شود.
بانیان مراسم همچنین گوسفند یا گوسالهای را ذبح میکنند و به اندازه مهمانان احتمالی، خوراکی آماده میسازند که معمولاً آش (منظور پلو) یا شوربا (آبگوشت) است. نامِ «پیغمبر آشی» نیز از همین جا گرفته شده است. فراهم کردن و پختن انواع شیرینیها و تنقلات نیز از لازمههای این جشن بشمار میرود.
در جشن تولدِ «پیغمبر آشی»، خویشاوندان، دوستان و آشنایان به خانه آن مرد یا زنِ شصت و سه ساله در آمده و در نشیمنی کوتاه او را «مبارک- مبارک» میگویند. همچنین هر کس به فراخور حال خود، هدیهای نیز تقدیم میکند که معمولاً پارچه یا شیرینی است. در این مراسم ساز نمینوازند و آوازی نمیخوانند.
حال با توجه به این آیین کهن مردمی که اتفاقاً در سرزمینهایی برگزار میشود که فردوسی نیز از زادگان و باشندگان آن بوده و به احتمال در زمان او نیز برگزار میشده است؛ به سراغ سرودههایی از فردوسی میرویم که در آنجا شاعر به شرححالی مختصر از خود پرداخته است.
در شاهنامه بیتهایی وجود دارد که در آنها فردوسی به ثبت سن خود پرداخته است. اما در هیچکدام از آن بیتها به صراحت به روز زایش خود اشاره نکرده است و نیز به جز در یک نمونه، در هیچکدامِ دیگر بیتها، از تاریخ یا «ماهروز» خاصی نام نبرده است.
فردوسی تنها در یک جا و بطور همزمان، هم به تاریخ و هم به سن خود اشاره و از آن یاد کرده است. آنگاه که در پایان پادشاهی شاپور ذوالاکـتاف و پس از به پایان بردن داسـتان او، در سـه بیـت چنین میآورد:
چو آدینه هُـرمَـزدِ بـهمـن بُوَد بر این کاخِ فرّخ نِشیمن بُوَد
مـی لعـل پیش آور ای هـاشمی ز خُمّی که هرگز نگیرد کمی
چو شستوسه سالم شد و گوش کـر ز گیتـی چـرا جـویـم آییـن و فَر؟
در اینجا فردوسی به صراحت هم به شصت و سه سالگی خود اشاره میکند، هم به تاریخ آن یعنی آدینه هرمزد بهمن (یکم بهمنماه) و هم به مراسم آن یعنی نشیمنی همراه با مـی.
این روایت بلافاصله خواننده را به یاد مراسم جشن تولدی میاندازد که همچنان با نام «پیغمبر آشی» در سرزمینهای شمال شرقی ایران روایی دارد و در بالا به آن پرداخته شد. دور نیست که این گزارش در واقع اشاره به جشن زادروز شصت و سه سالگی او بوده باشد که خانواده و نزدیکانش در بزرگداشت او فراهم ساخته بودهاند. میدانیم که روز یکم بهمنماه در گاهشماریهای ایرانی برابر با هیچ جشن و مناسبت دیگری نیست.